عرفه روز عشق و فرزانگی وروز خداست
عاکفان کوی یار، با تمام نیاز، در عرفات جمع شدهاند تا با نوای آسمانی اَنْتَ الَّذی مَنَنْتَ؛ اَنْتَ الَّذی اَنْعَمْتَ، اَنْتَ الَّذی اَحْسَنْتَ، همنوا شوند؛ همنوا با ابا عبداللّه، همنوا با سالار شهیدان!
امروز، روز عرفه است؛ روز سوگند به عظمت لایزالی خداوند. روز توسل به مقام ربوبیت حضرت حق (جل جلاله). روزی است که باید برای تکامل باورها، باید برای قبول شدن در امتحان حج، خویشتن را با نیایش آزمود، با نیایش محک زد و برای رسیدن به مراتب بالای معرفت، چون حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام شهادت را برگزید، یا همچون حضرت امام حسین علیهالسلام آماده سفر شهادت شد.این من هستم که خطاکارم! این من هستم که غفلت ورزیدم! این من هستم که عهد شکستم! این من هستم که اقرار میکنم به گناهانم؛ اقرار میکنم به تمام نعمتهایی که از آنها برخوردارم ساختهای؛ پس درگذر از گناهانم، ای خدایی که از گناه بندگانت هیچ زیان به تو نمیرسد و از طاعتشان هم بینیازی!
امروز، روز عرفه است؛ روز رسیدن به آمال و آرزوهای متعالی، رسیدن به غایت آمال عارفین، رسیدن به همجواری با عرش الهی، رسیدن به خدا! رسیدن به «اَنَا یا اِلهی الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبی، فَاغْفِرْ هالِی...»
در بهار فرصت عمر، روزها و شبهایی است به زیبایی «لیلة القدر»؛ بهتر از هزار روز و هزار شب، روزها و شبهایی که جاودانهاند و پلکان جاودانگیاند؛ پرشور و پرنور و پرفیض و پربرکت. چشمهی نور و صفا از بستر وجود آن میجوشد. روزها و شبهایی که میتوان با خواندن نغمهی «معرفت»، شهد «عبودیت» را چشید، و «عرفه» از آن روزهاست. روزی که اکسیر لطف الهی، دلهای زنگار گرفته از گرد و غبار عصیان و غفلت را، زندگی میبخشد.روزی که غبار عصیان و افسار گسیختگی، از قلبها زدوده میشود؛روزی که هنگامهی حضور و شوق «توبه» است. «عرفه»، روزی است که ملایک در عرفات، سبد سبد گلواژههای رحمت الهی و طَبق طَبق شیرینی اجابت در دست، میرسند.
اماما! در این دشت چه خواندى؟ که هنوز دشت، از نام تو عرفان دارد. شب از یاد تو عطرآگین است. آسمان رنگ خدایى دارد. سنگهاى جبلالرحمه همه نالانند. سرزمین، سرزمین شهادت، معرفت و عرفان است . (محسن قرائتى، حج، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ چهارم .) مىداند چه کسى بر روى آن گام مىنهد. چرا آمده؟ چگونه بر مىگردد؟ "اى حسین" اى مرد عرفان در دعاى عرفه چه گفتى که حاجیان همه گریانند؟
صحراى عرفات کلاس شناخت و خودسازى امام حسین علیه السلام است. روز عرفه همراه شاگردان وفادارش در این پایگاه مقدس درنگى بس شگرف کردند و روى به دامن کوه رحمت نهادند و در سمت چپ کوه در برابر کعبه کلاس صحرایى تشکیل دادند. موضوع آن شناخت و سازندگى بود. روز، روز عرفه بود. دستهاى مبارکشان را روبروى صورتشان به دعا بلند کردند و مشغول دعا شدند. دعایى بسیار طولانى، با محتوایى عاشقانه!
پروردگارا! اگر همه واقفان چنین دعایى را از جان و دل بر زبان آورند، عظمت و قدرت حضرت بارى تعالى را با جمال و جلال و شکوه و همه اوصافش بازیابند تا شوق دیدار حق در آنان پدید آید. خدا را با چشم دل از رهگذار این دعا بخوبى مىتوان ر?یت کرد. پروردگارى که صنعت هیچ صنعتگرى به پایش نرسد. بخشنده بی دریغ است. بر رازها آگاه است. پاداش دهنده نیکىهاست. فرستنده رحمت بر اشکهاى درگاهش، سامع نداى دردمندان، رافع درد دردمندان و قامع گردنکشان است. آن هم در بیابان عرفات در فضایى باز و رهیده از هرگونه عوامل دنیایى در چنین شرایطی آفریدگار جهان هستى را به وسیله خود او مىتوان شناخت.حال، قلب خویش را با بخشهایی از دعای عرفه امام حسین علیه السلام جلا داده و به مناجات امام با خدای متعال گوش جان می سپاریم وبا امام همنوا می شویم:
پروردگارا، مرا به که وا مىگذارى؟ به خویشاوندى که پیوند محبت را مىگسلد، یا بیگانهاى که با من خشم مىراند، یا به آنان که مرا خوار مىشمارند؟ و حال آن که تو خداى منى و رشته سرنوشت من در چنگ توست! از غربت و تنهایى و دورى خانهام و خوارىام درچشمان کسى که وى را بر من مسلط گردانیدهاى، به درگاه تو شکایت مىآورم.
بارالها بر من خشم مگیر که اگر تو بر من خشم نیاورى، مرا زغیر تو باکى نیست و مگر نه این است که فراخناک لطف و عافیت تو مرا کافى است!
خدایا، چون مرا فرمان دادى سرکشى نمودم و چون نهى کردى و آنچه را نمىخواستى به جاى آوردم. اینک این منم که نه دلیلى بر بىگناهى خود دارم که عذر بخواهم و نه نیروى آن دارم که از کسى یارى بخواهم. حال با کدامین اعضایم رو به روى تو بایستم، آیا با گوشم یا با چشمم یا با زبان و یا پاهایم، آیا تمامى اینها نعمتهایى نیست که مرا عنایت فرمودهاى و من با همه آنها نافرمانىات کردهام، اى مولاى من، حجت و دلیل از آن توست و من محکومم!
خداوندا، تو را به نور جمالت که بر زمین و آسمانها تابیده است و پردههاى تاریکى را برانداخته و کار گذشتگان و آیندگان را صلاح بخشیده است، سوگند مىدهم و از تو مىطلبم که در آن حال که بر من خشم گرفتهاى، مرا نمیرانى و قهر خود را بر من نازل نگردانى که تو مىتوانى قهر و عتاب را رها کنى و به لطف بازآیى و از من خشنود شوى!
صحراى عرفات کلاس شناخت و خودسازى